جدول جو
جدول جو

معنی شمارش کردن - جستجوی لغت در جدول جو

شمارش کردن
لحسابٍ
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
شمارش کردن
Count, Number
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شمارش کردن
compter, numéroter
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شمارش کردن
数える , 番号をつける
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
شمارش کردن
zählen, nummerieren
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
شمارش کردن
рахувати , нумерувати
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شمارش کردن
liczyć, numerować
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
شمارش کردن
数 , 编号
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به چینی
شمارش کردن
contar, numerar
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شمارش کردن
contare, numerare
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
شمارش کردن
contar, numerar
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
شمارش کردن
tellen, nummeren
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
شمارش کردن
saymak, numaralandırmak
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
شمارش کردن
गिनना , गिनना
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به هندی
شمارش کردن
menghitung, memberi nomor
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
شمارش کردن
세다 , 번호를 매기다
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
شمارش کردن
לספור , למנות
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به عبری
شمارش کردن
گننا , نمبر کرنا
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به اردو
شمارش کردن
গোনা , সংখ্যা নির্ধারণ করা
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
شمارش کردن
นับ , กำหนดหมายเลข
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
شمارش کردن
считать , нумеровать
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به روسی
شمارش کردن
kuhesabu, kupangilia
تصویری از شمارش کردن
تصویر شمارش کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گزارش کردن
تصویر گزارش کردن
بیان کردن، تفسیر کردن، شرح دادن
فرهنگ فارسی عمید
(غُ شَ / شِ گُ تَ)
جلوه کردن:
دگر شب نمایش کند پیشتر
تو را روشنائی دهد بیشتر.
فردوسی.
، نمودن. راه نمائی کردن. دلالت کردن:
مرا گر بدین ره نمایش کنید
وز آن بند راه گشایش کنید.
فردوسی.
، تظاهر کردن:
به پیروزی اندر نمایش کنید
جهان آفرین را ستایش کنید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(غَ بَ رَ شِ کَ تَ)
شرح و تفسیر کردن:
همچنان کاندر گزارش کردن فرقان بخلق
هیچکس انباز و یار احمد مختار نیست.
ناصرخسرو.
چون دعا را گزارشی سره کرد
دم خود را بخور مجمره کرد.
نظامی.
، جستجو. تفحص:
هردم آهنگ خارشی میکرد
خویشتن را گزارشی میکرد.
(هفت پیکر چ وحید ص 157).
، نقش کردن. حجاری کردن. تراشیدن:
پس آنگه از سنان تیشۀ تیز
گزارش کرد شکل شاه و شبدیز.
نظامی.
، تعبیر خواب کردن:
گزارش همی کرد اسفندیار
بفرمان یزدان پروردگار.
فردوسی.
به ژرفی بدین خواب من گوش دار
گزارش کن و یک به یک هوش دار.
فردوسی.
پس از آن خواب دیدن نوشیروان بود تا بوذرجمهر را از مرو بیاوردند کودک بود و گزارش کرد. (مجمل التواریخ والقصص)
لغت نامه دهخدا
(پَ تَ)
بنا کردن. (ناظم الاطباء). ساختن. برآوردن: بنای مدرسه ای فرموده بود (طغرل بیک سلجوقی) ، بنزدیک بازار سراجان، و آن را عمارت میکردند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 3).
پلی شناس جهان را و تو رسیده بر او
مکن عمارت و بگذار و خوش از او بگذر.
ناصرخسرو.
بالای خاک هیچ عمارت نکرده اند
کز وی به دیر و زود نباشد تحولی.
سعدی.
، تعمیر کردن. (ناظم الاطباء). مرمت کردن:
بام کسان را چه عمارت کنی
چون که نبندی خود دیوار خویش.
ناصرخسرو.
اکنون اتابک چاولی آن بندر را (بندر الجرد را) عمارت کرد و ناحیت آبادان شد. (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 128). در کتاب معارف چنان است که سواری فرودآمد تا نعل برگیرد یا عمارتی کرده و برنشست. زرقا بدید و مردمان را بگفت. هیچ باور نداشتند تا بعد سه روز حسان برسید و همه را بکشت. (مجمل التواریخ و القصص ص 164).
جز بدین رطل گلین هیچ عمارت نکنم
چار دیوار گلین را که در او مهمانم.
خاقانی.
همه عمارت آرامگاه عقبی کرد
که اعتماد بقا را نشاید این بنیاد.
سعدی.
، آبادان کردن (زمین). مرادف کود دادن زمین. عمل آوردن (زمین) : بوقت آنکه خربوزه کارند زمین آن بر همان موجب که جالیز راکنند، کنند به عمارت تمام. (فلاحت نامه)
لغت نامه دهخدا
(اَچَ / چِ دَ)
خود را به بیماری زدن بی آنکه بیمار باشد. بر خویشتن بیماری بستن بی علت. اظهار بیماری کردن به دروغ
لغت نامه دهخدا
(بُ کَ دَ)
بحالت خماری خود را درآوردن.
- امثال:
بی می خماری کردن، شراب ناخورده مستی کردن
لغت نامه دهخدا
(خُ جُمْ دَ)
شمردن. حساب کردن. شمارش کردن. محاسبه. برشمردن. حساب. (یادداشت مؤلف). عد. (منتهی الارب) :
چو گنجور با شاه کردی شمار
به هر بدره بودی درم ده هزار.
فردوسی.
ز دینار و از گوهر شاهوار
کس آنرا ندانست کردن شمار.
فردوسی.
چو کردند با اودبیران شمار
سپه بود شمشیرزن شش هزار.
فردوسی.
از بس شمار بوسه که دوش آن نگار کرد
با روزگار کار من اندر شمارکرد.
فرخی.
تا نکند کس شمار جنبش چرخ فلک
تا نکند کس پدید منبع جذر اصم.
منوچهری.
نشمرد احوال او مهندس اگر
چند به صد سالیان شمار کند.
ناصرخسرو.
بادت بقای خضر که تا خضر از این جهان
صد سال آن جهانت شمار بقا کند.
خاقانی.
وگر کردۀ چرخ بشمردمی
شمارش سوی دست چپ کردمی.
خاقانی.
انعامش از شمار گذشته ست و چون توان
ذرات آفتاب فلک را شمار کرد.
خاقانی.
از تو بسی میرود خاک به سر بر چو سیل
تا تو چو گویی کنند روز شمار این شمار.
خاقانی.
ز آمدن مرگ شماری بکن
می رسدت دست حصاری بکن.
نظامی.
خورشید جودت ار نکند پشت گرمیی
سرما کند شمار من از کشتگان برف.
کمال الدین اسماعیل.
فضل خدای را که تواند شمار کرد
یا کیست آنکه شکر یکی از هزار کرد
الوان نعمتی که نشاید سپاس گفت
اسباب راحتی که ندانی شمار کرد.
سعدی.
- با چرخ شمار کردن، از گردش فلکی حساب خوب و بد کارها را معین کردن:
زبان برگشادند با شهریار
که کردیم با چرخ گردان شمار.
فردوسی.
- شمار کردن از اختر، تعیین کردن سعد و نحس ساعات و اوقات برای کار و وضع کسی یا برای اقدام به امری از روی حساب نجوم. خوب و بد کار را از گردش ستارگان دریافتن:
ببایست کردن ز اختر شمار
بگویی همه مرمرا روی کار.
فردوسی.
بیاورد صلاب و اختر گرفت
یکی زیج هندی به بر درگرفت
نگه کرد بر کار چرخ بلند
ز آسانی و سود و درد و گزند
فرستاده راگفت کردم شمار
ز ایران و از اختر شهریار.
فردوسی.
- شمار کسی کردن (با کسی شمار کردن) ، به حساب او رسیدن، به حساب کار او رسیدگی کردن. اعمال و کارهای او را بازجویی و بازرسی نمودن: فرمود شمار وی (ابوسعید سهل) بباید کرد. (تاریخ بیهقی). خواجه را بازداشتند و به مکافات برسید تا در این روزگار که فرمود تا شمار احمد ینالتگین بکردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 268).
، حساب کردن. اندازه گرفتن. تعیین مقدار کردن. به حساب رسیدن: بر خداوند گوسفند دعوی کرد که گوسفندان تو آمده اند و زمین مرا ویران کرده اند. داود گفت: بروید و شمار کنید تا چه مقدار زیان کرده اند. (قصص الانبیاء ص 155).
نشمرد احوال او مهندس اگر
چند به صد سالیان شمار کند.
ناصرخسرو.
- با خویشتن شمار کردن، پیش خود حساب کردن. حساب کار و اعمال خود کردن:
با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر
تا بر تو نوبهار چه مایه گذشت و تیر.
ناصرخسرو.
مرد چو با خویشتن شمار کند
دانۀ این خرمی شکار کند.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشارک کردن
تصویر مشارک کردن
شریک کردن سهیم ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
شرح دادن تفسیر کردن: همچنان کاندر گزارش کردن فرقان بخلق هیچ کس انباز و یار احمد مختار نیست. (ناصر خسرو)، جستجو کردن: هردم آهنگ خارشی میکرد خویشتن را گزارشی میکرد. (هفت پیکر) یا گزارش خواب. تعبیر کردن خواب: پس از آن خواب دیدن نوشیروان بود تا بوزرجمهر را از مرو بیاوردند کودک بود و گزارش کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمارت کردن
تصویر عمارت کردن
بنا کردن، ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزارش کردن
تصویر گزارش کردن
((~. کَ دَ))
شرح و تفسیر کردن
فرهنگ فارسی معین
دیدن عمارت کردن درخواب بر چهار وجه است. اول: صلاح این جهانی. دوم: خیر و برکت. سوم: کامرانی. چهارم: گشایش کارهای بسته .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
هر شمار که آن آسان بود، محنت آن کمتر بود. جابر مغربی
فرهنگ جامع تعبیر خواب